وقتی تو نیستی
نه هست های ما چونان که بایدند
نه باید ها
مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض میخوانم
عمریست لبخند های لاغر خود را در دل
ذخیره میکنم باشد برای روز مبادا
اما در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هرچه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه میداند
شاید امروز نیز روز مبادا باشد
یکی نیست ، با هم بودن همیشگی نیست. طاقت یک لحظه بی تو بودن مرا می آزارد ، به خدا
نمیتوانم بی تو زندگی کنم ، عاشقت هستم ، نمیتوانم بی تو نفس بکشم . آخر قصه ما تلخ است ، کلام آخر ما خداحافظیست. هر دوی ما با کوله باری از خاطره میرویم ، تا اینجا با هم
آمدیم ، اما ازاین به بعد تنها میرویم ! راه من و تو
دیگر جداست از هم ، دستهای من و تودیگر برای هم نیست. اما قلبهایمان همیشه یکیست ، عشقمان همیشه جاودانه خواهد ماند. طاقت جدایی را ندارم ، شعر تلخ جدایی را نخوان که
طاقت اشک ریختن را ندارم ،برایم نامه ننویس که
طاقت خواندنش را ندارم ، خداحافظی نکن که طاقت رفتنترا ندارم. برو ، بی آنکه به من بگویی میخواهم بروم ، فقط برو ،
از من دور شو ، نگذارصحنه تلخ رفتنت را ببینم ، نگذار
هنگام رفتنت اشک بریزم ، زانو به بغلبگیرم و التماس کنم که نرو. تمام شد ، همه چیز تمام شد، دیگر من و تو با هم نخواهیم
بود ، عاشق همیم اما سرنوشت با ما یار
نیست ، این زندگی با ما وفادار نیست. طاقت رفتنت را ندارم ، اما راهی جز جدایی نیست ،
همه میخواهند ما با همنباشیم ، در کنار هم نباشیم ، میخواهند
تنها باشیم ، یا نه ، سهم کسی دیگرباشیم. طاقت جدایی ندارم ، تحمل بی تو بودن
وقتی تو نیستی
نه هست های ما چونان که بایدند
نه باید ها
مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض میخوانم
عمریست لبخند های لاغر خود را در دل
ذخیره میکنم باشد برای روز مبادا
اما در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هرچه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه میداند
شاید امروز نیز روز مبادا باشد عاشقی جرم قشنگی است به انکارش مکوش